سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فقط خدا رو عشقه
 
آخرین مطالب
لینک دوستان

یه روز مامان میخواست بره خرید بهم گفت مهتاب جان مامان میای با هم بریم؟

حسش نیست تنها برم.منم که حوصلم حسابی سر رفته بود گفتم باشه بریم.

خلاصه رفتیم یه کم گوشت و میوه و از این چیزا خریدیم.به مامان گفتم:

من خیلی وقته شیر نمی خورم کنار ناخونام ریش ریش شده.

آخه میدونین معدم به شیر حساسه نمی تونم شیر بخورم.

مامان گفت:خوب من که همیشه شیر می خرم خودت نمی خوری.

گفتم مامان یعنی شما نمی دونین شیر بخورم معده درد می گیرم؟

گفت آها حواسم نبود.-مامان بیا یه بار این شیرای بدون لاکتوزو

امتحان کنیم شاید بهم ساخت.-مهتاب تو بچه هم که بودی شیر من هم بهت نمی ساخت.

نمی دونم معدت چه مشکلی داره.- حالا یه بار امتحان کنیم مبمبن؟شاید خوب بود.

- باشه. - آقا سلام شیر بدون لاکتوز دارین؟ - نه خانوم.- همین جور 5   6 تا مغازه رفتیم پرسیدیم

تا رسیدیم به یه مغازه مامان پرسید: آقا شیر بدون لاکتوز دارین؟ آقاهه گفت:هان؟

مامان تکرار کرد شیر بدون لاکتوز.آقاهه گفت:شیر بدون لاک پشت چیه؟ دوره آخر زمون شده.

مگه بقیه شیرا با لاک پشتن؟من گفت ممنون آقا و سریع مامانو بردم بیرون.آخه مامان شورو کنه به خنده

دیگه هیچی.تا یه ساعت داشت می خندید.تا یه مدت هم میگفت مهتاب شیر بدون لاک پشت نمی خوای؟


[ جمعه 86/8/4 ] [ 12:30 صبح ] [ مهتاب مسیحا ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 273588